انتشارات آموزه

– اعتماد و خیانت ———————————————————————–

خیانت اعتماد آموزه

روابط برپایۀ اعتماد شکل می گیرند و اعتماد با درگیر نشدن رنگ می بازد. وقتی خود را درگیر نمی کنیم به اعتماد خیانت کرده ایم.
کتاب زندگی شجاعانه در فصل دوم خود دربارۀ اعتماد و اعتماد سازی به شیوایی سخن می گوید.

جان گاتمن می نویسد:
یک شب، قبل از خواب دلم می‌خواست رمان جنایی‌ای را که می‌خواندم تمام کنم. فکر می‌کردم که می‌دانم قاتل کیست و مشتاق بودم که مطمئن شوم. برای رفتن به دستشویی کتاب را کنار گذاشتم و وقتی از مقابل آینه می‌گذشتم، صورت زنم را در آن دیدم. او که غمگین به نظر می‌آمد، داشت موهایش را شانه می‌کرد. دو انتخاب داشتم؛ می‌توانستم دزدکی از دست‌شویی بیرون بیایم و فکر کنم که امشب نمی‌خواهم با اندوه او درگیر شوم. می‌خواهم داستانم را بخوانم اما چون پژوهشگری حساس به روابط هستم انتخابی دیگر کردم. به کنارش رفتم. شانه را از او گرفتم و پرسیدم: “عزیزم، چه چیزی تو را ناراحت کرده است ؟” و او به من گفت که چرا ناراحت است. اعتماد در لحظه‌هایی بسیار کوتاه ساخته می‌شود و من در آن لحظه در حال اعتماد‌سازی بودم. من به خاطر او آنجا بودم و به جای اینکه خودم را انتخاب کنم و فقط به آنچه می‌خواهم فکر کنم، با او ارتباط برقرار کردم. چنین لحظه‌هایی هریک به ‌تنهایی آن قدرها مهم نیستند اما اگر شما همیشه رو برگرداندن و بی‌اعتنایی را انتخاب کنید، اعتماد در روابطتان خیلی آرام و به‌تدریج تحلیل می‌رود.

وقتی به خیانت فکر می‌کنیم، بیشتر فرد مورد اعتمادی را در نظر می‌آوریم که کاری بسیار وحشتناک انجام داده است. فکر می‌کنید بدترین خیانت به اعتماد چیست؟ “او با بهترین دوستم رابطه دارد”، “در مورد اینکه پول‌ها را کجا خرج کرده است، دروغ می‌گوید”، “کس دیگری را به من ترجیح می‌دهد” یا ”از آسیب‌پذیری من علیه خودم استفاده کرده است”. مسلماً همۀ اینها خیانت‌های وحشتناکی هستند، اما نوعی از خیانت هست که موذیانه‌تر و تباه کنندۀ اعتماد است. در حقیقت، این خیانت خیلی زودتر پیش می‌آید و آن خیانتِ پرهیز از درگیرشدن است. بی‌توجهی، رها کردن رابطه به حال خود، وقت نگذاشتن و تلاش نکردن برای حفظ آن. کلمه خیانت تجربه‌های گذشته ما را به یادمان می‌آورد؛ تجربه‌های فریب‌کاری، دروغ، اعتمادشکنی، ‌دفاع نشدن از ما در مقابل کسی که بدگویی ما را می‌کند و ترجیح داده ‌شدنِ دیگران به ما. این موارد مسلماً خیانت‌اند اما تنها شکل آن نیستند.

وقتی کسانی که دوستشان داریم یا با آنها ارتباط عمیقی داریم، از توجه به ما، مراقبت از ما و سرمایه‌گذاری در مورد ما دست می‌کشند و دیگر برای رابطه‌مان تلاش نمی‌کنند، اعتماد به‌تدریج کم‌رنگ می‌شود و آسیب رخنه می‌یابد. پرهیز از درگیر شدن منجر به احساس شرم و ایجاد بزرگ‌ترین ترس‌های ما می‌شود:‌ ترس از رها شدن، بی‌ارزش بودن و دوست‌داشتنی نبودن. آنچه این خیانت پنهان را از رفتارهایی چون دروغ گفتن و سَروسِر داشتن با دیگری، خطرناک‌تر می‌کند، این است که نمی‌توانیم بگوییم منشأ دردمان چیست چرا که هیچ اتفاق یا جدایی مشخصی روی نداده است. و این وضعیتی دیوانه‌کننده است. ممکن است به همسر یا شریکی که خودش را درگیر نمی‌کند، بدون دلیل و مدرک بگوییم “انگار بی‌تفاوت شدی” و از او بشنویم که “هر روز عصر ساعت شش از سر کار به خانه برمی‌گردم. به بچه‌ها رسیدگی می‌کنم، پسرها را فوتبال می‌برم. دیگه از من چه انتظاری داری؟” یا در محیط کار فکر می‌کنیم که چرا بازخوردی به ما داده نمی‌شود؟ “بگو از کارم خوشت آمده! دست‌کم بگو آشغاله! چیزی بگو که بدانم که فراموش نکردی که اینجا کار می‌کنم.” 

اعتماد محصول آسیب پذیری است که در طول زمان رشد پیدا میکند و مستلزم کار، توجه و درگیر شدن کامل است. اعتماد قیافه تایید به خود گرفتن نیست بلکه مجموعه تیله ای است که بزرگتر میشود. 

 

Tags: , , , ,