— داستان اول / شرم قومیت ———————————————————————-

داستان های شرم افغانستانی اوغانستانی آموزه انتشارات

شرمی کی تا مدتها از بچچگی تا اَمی چند سال پِش با خود دَشتوم و ای رُزا کم شوده ولی رَگَه هایی ازو هنوز خون مَه اَستَه، ای یَه که مَه و خوار و بِرارون مَه از مادری اِرانی و پَدَری اوغانِستانی اَستیم. دَ مَکتب اَمو دوران ابتدایی ای شرم خیلی خون از مَه بود. برای ازیکه مو تذکره یا اَمو شناسنامه اِرانی را نَداشتی و هر دفعه مونِه از صف یا از مَنِه کلاس بور میکَدَن که مهلتِ مدرک شو تامو شده. یَگ رقم موشُد که پَگ موفَمیدن که ما با بقیه فرق دَری. ازی نام فامیل خواَم شرم دَشتوم چون که فکر می کَدوم پَگ موفامَه که مَه کجایی اَستوم. تا اینکه شناسنامه اِرانی گرفتیم و نام فامیل مو شد فامیلیَ مادر مَه. حتی الآن هم جایی کی کار مونوم نَمی دَنَن که مَه کجایی اَستوم. نَمی­دَنوم شاید از نگای مردم می ترسوم. شرم موشوم. شاید اگر دَ جای اوغانستو یَگ کشور اروپایی بود، افتخار می کَدوم و موگفتوم ولی درکل هنوز از گفتن شی شرم دَروم.

سر ازدواج مَه با یَگ مَردَ اِرانی به خاطر اَمی موضوع خانواده شَی مَرَه خیلی خجالت زده کَدَن. اونا دوست نداشتن که کسی از اقوام شان ای موضوع رَه بیدَنَه. ولی شکر خدا ای اصلأ برای شویَ مَه موضوع مهمی نیستَه و بودن شی دَ کِنار مَه یَگ موهِبتی ایلاهی یَه.


شرمی که تا مدت­ها از بچگی تا همین چند سال پیش هم با خودم داشتمش و باز این روزا خیلی کم حضور داره و رگه­هایی ازش باهامه اینه که من و خواهر و برادرهام از مادری ایرانی و پدری افغانستانی هستیم. توی مدرسه در دوران ابتدایی خیلی این شرم باهامون بود چونکه ما شناسنامه نداشتیم و هر بار ما رو از توی صف یا از تو کلاس می­کشیدن بیرون که مهلت مدرکتون تموم شده. یه جوری که همه می­فهمیدن ما با بقیه فرق داریم. از نام فامیلیم هم شرم داشتم چون فکر می­کردم همه می­فهمن من کجایی هستم. تا اینکه بالاخره شناسنامه گرفتم و نام فامیلم شد فامیلی مادرم. خب حتی الانش هم جایی که کار می­کنم نمیدونن من واقعا کجایی هستم. نمی­دونم شاید از نوع نگاه یه سری از مردم می­ترسم و شرم دارم. شاید اگر به جای افغانستانی مثلا یه کشور اروپایی بود با افتخار می­گفتم ولی درکل هنوزم از گفتنش شرم دارم و سر ازدواجم هم با یه همسر ایرانی، خانواده ایشون بخاطر همین موضوع خیلی شرمگینم کردن. هیچ­کدوم از اونها دوست نداشتن کسی از اقوام و فامیلشون این موضوع رو بدونن. ولی خوشبختانه این موضوع اصلا برای همسرم مهم نیست و نبوده و واقعا بودنش تو زندگیم یکی از بزرگترین موهبت­های الاهیه.

Tags: , , ,