–نظریه ترجمه در نشر آموزه ( قسمت دوم) ——————————————————————-
اثر یک نویسندِ خارجی وقتی به خوبی ترجمه شده است که خوانندۀ فارسی چنان درگیر معنا شود که احساس کند مشغول خواندن متن اصلی و مبدا است نه یک ترجمه. احساسی که به وقت خواندن رمان “بازماندۀ روز ” اثر “کازوئو ایشی گورو” ترجمۀ “نجف دریابندری” تجربه میکنیم. اما امان از وقتی که احساسی مخالف این پیدا کنیم؛ وقتی که هر جمله از ترجمه تابوتی سنگین از کلمات مرده است که روی شانههای ذهن یله میشود و ذهن خسته منتظر فرصتی است که آن را زمین بگذارد.
آری! یک ترجمه خوب مثل شیشه شفاف و بیگردوغبار است و ما را مستقیم به معنا وصل میکند انگار که بین مترجم و مولف فاصلهای وجود ندارد و ایندو یکی هستند. و یک ترجمۀ بد شیشۀ مات و کثیفی است که معنا و مفهوم از پشت آن چون شبح دیده میشود و ما مدام چشمان خود را تیز میکنیم بلکه شبح را بشناسیم. اما فقط به حدس و گمان متوسل میشویم. کاش خوانندۀ یک ترجمۀ بد به موقع بفهمد که عیب از آن شیشۀ تار، مات و کثیف است و نه از بینایی او. که اگر تفهمد چه بسا از خود نا امید شود و فکر کند که اگر باهوشتر بود یا اگر کتابخوانتر بود میفهمید که نویسنده چه میخواسته است بگوید و این باعث شود که از مطالعه کردن ناامید شود.
ترجمه چیست؟
ترجمه انتقال درست و کامل پیامهای مندرج در زبان مبدا به زبان مقصد به شکلی روشن و فهمپذیر است. متن مبدا هرچه که باشد اعم از گزارش آب و هوا با اطلاعاتی کاملا فکت محور، نوشته ای محققانه که مفاهیم و اصطلاحات جدید را معرفی میکند، یا داستانی پر از تشبیه و توصیف یا شعری پر از استعاره و تلمیح و دیگر صناعات ادبی، قابل تجزیه و تفکیک به انواع اطلاعات یا پیام ها است. مترجم موظف است یک به یک آن پیامها را شناسایی و اولویتبندی کند و آنها را به ترتیب مورد نظرِ نویسنده در زبان مقصد به روشنی بیان کند.
این کار مستلزم این است که مترجم:
- به خوبی پیامها را دریافته باشد و در مورد چیستی آنها و اولویتبندیشان دچار ابهام نباشد و برای این کار لازم است که مترجم همان مفاهیم و معانی را که نویسنده اندیشیده است دوباره بیندیشد و پیرو هضم و جذب کامل مفاهیم و معانی، آنها را به زبان مقصد برگرداند.
- تا جایی که ممکن است هیچ پیامی را قربانی پیامی دیگر، یا درک ناکامل خود، یا محدودیتهای زبان مقصد نکند و برای بیان آن راهی درست در زبان مقصد بیابد.
- به تاکیدها و اصل و فرع نویسنده اهمیت دهد و آنها را به زبان مقصد منتقل کند.
- کلیدواژهها و اصطلاحات نویسنده را با توجه به پیشینه کاربرد آنها در زبان مقصد، چنان معادلیابی و معادلسازی کند که تمایزها و تفاوتهای آنها با کلمههای معمول متن حفظ شود.
- استعارهها و تشبیههای نویسنده که تعیین کننده ویژگی سبکی او هستند را قربانی نامانوس بودن در زبان مقصد نکند
- امثال و حکم به کار رفته در زبان مبدا را در زبان مقصد متناظریابی کند نه اینکه آنها را کلمه به کلمه ترجمه کند.
- زبان مقصد خود را از تاثیر ساختاری و کاربردی زبان مبدا دور نگاه داشته، به اصطلاح گرتهبرداری نکند.
- از دادن پیامها و اطلاعات اضافی غیرضروری در متن اصلی بپرهیزد و اگر نیاز به اطلاعات یا تفسیر و توضیح بود خارج از متن اصلی مثلا در پانوشت بدان همت گمارد.
- مترجم حق ندارد وقتی منظور و معنای جملات را درک نمیکند و از موضوع سر در نمیآورد، آنها را براساس ظن و گمان یا کلمه به کلمه، مثل ترجمۀ ماشینی، ترجمه کند و کلمات را کنار هم بچیند به این امید که خواننده معجزه آسا نفهمیدههای او را درک کند. یا نفهمیدۀ خود را از آن حذف کند.
مترجم باید از ویراستار کمک بگیرد و به کار او ارج نهد چرا که مترجم به دلیل آشنا بودگی بسیار با ترجمه خود، اثراتی را که از زبان اصلی پذیرفته است نمیبیند. پس باید با روی خوش به ویرایش تن دهد و قدر آن را بداند.
کوتاه سخن اینکه کار مترجم بارآفرینی اثربه زبان مقصد است به شکلی که درک مطلب در همان خوانش بار نخست ممکن شود و اگر مترجمی از عهده این مهم برآید شایسته دیده شدن و ارج گذاشته شدن است.
کتاب “بازماندۀ روز” کار مشترک “کازوئو ایشی گورو” و مترجم آن ” نجف دریابندری” است. نمیتوانیم آن را فقط اثر ایشی گورو بدانیم. چون اثر او در زبان انگلیسی وجود دارد و آنچه در فارسی متحقق شده است اثر او به روایت و بازآفرینی مترجم است. درست است که در یک ترجمۀ خوب مترجم حس نمیشود همانگونه که شیشۀ کاملا تمیز و شفاف دیده نمیشود ولی ما باید آگاه باشیم که او وجود دارد و اوست که امکان لذت بردن و استفاده از اثر خارجی را برای ما فراهم کرده است. برماست که یک اثر فارسی را ” کار مشترک نویسنده و مترجم” ببینیم و در معرفیهایمان تنها به نام نویسنده اکتفا نکنیم.
Tags: آموزه, اموزه, توانمندسازی زنان, شرم