— در حاشیه نشست معرفی برنه براون در گپ بوک ———————————
بعد از یک ساعت و نیم ماندن در ترافیک و پشت چراغ خطر با نیم ساعت تاخیر به جلسه گپ بوک درکافه کسب و کار رسیدیم. جلسه ای که درباره نخستین کتاب مشترک من و فرح بود یعنی زندگی شجاعانه .
فرصتی برای حرف زدن به من داده شد و من سعی کردم در آن فرصت اندک بگویم که برنه براون کیست و چه رهیافتی دارد ، کتاب درباره چیست شرم، تاب آوری و آسیب پذیری چه هستند. بعد از خاتمه جلسه مادر و دختری نزدم آمدند و گفتند بعد از شنیدن حرفهای من متوجه شده اند که کتاب درباره چیست و علاقمند شده اند کتاب را بخوانند و خواستند کتاب را به اسم هر دویشان امضا کنم. اسم مادر یادم نیست ولی اسم دختر رها بود. برخورد رها و مادرش و اینکه گفتند پس از شنیدن حرفهای من درباره کتاب تشویق شده اند کتاب را بخرند خستگی راه را از تنم زدود اما مرا به یاد رفتار خودم و مراسم بررسی کتابی انداخت که چند ماه پیش رفته بودم.
در آن جلسه خانم مترجم حضور داشت ولی وظیفه ارائه و دفاع از کتاب به عهده مردی گذاشته شده بود که به نظر میرسید از مابقی حضار در جلسه فقط به اندازه یک دور مطالعه کتاب جلوتر باشد.
فارغ از چند و چون آن جلسه بحث انگیز و اینکه نتوانست مرا برانگیزد که کتاب را بخوانم، چیزی که هنوز در مورد آن جلسه آزارم میدهد، بیتوجهیام به مترجم بود.
در پایان آن جلسه هنگام پذیرایی با چند نفری که در جلسه در نقد کتاب، سخنران و مترجم حرف زده بودند گفت و گو کردیم، از کسب و کار هم پرسیدیم و شماره تماس هایمان را رد و بدل کردیم با میزبان حداحافظی کردم و از جلسه خارج شدم بدون اینکه به مترجم توجهی بکنم نزدش بروم با او دستی بدهم، سلامی و خسته نباشیدی عرض کنم کاری که الزاماً به معنای مهر تایید زدن بر ترجمه اش به عنوان کاری کامل و بی عیب نبود ولی بی تردید رفتاری انسانی و محترمانه بود با کسی که خود را آسیبپذیر کرده و در گود قرار داده بود.
وقتی رها و مادرش تشکر کردند و رفتند من به یاد بی مهری بیدلیل و بی فایده ام با آن مترجم در جلسه معرفی کتابش افتادم. کار بدی کرده بودم ( احساس تقصیر نه شرم). با خودم عهد کردم که دیگر در مورد کسانی که وارد گود میشوند حتی اگر کارشان پر از عیب باشد، بی توجه و بی مهر نباشم. بیتوجهی نشان دادن، مرا ارزشمندتر نمی کند ولی بی تردید توجه کردن و گفتن اینکه «تو هستی و من تو را دیدم» میتواند آتش ارتباطی ایجاد کند که هر دو در کنار آن گرم شویم.
باشکر از زینب شرع الاسلام / @gapbook
#آزاده_رادنژاد