–نظریه ترجمه در نشر آموزه ( قسمت اول) ——————————————————————–
به نظر شما در یک کتابفروشی، چه درصدی از کتابهای غیردرسی و غیرکمکدرسی کتاب های تالیفی هستند؟ و چه درصدی کتابهای ترجمه شده؟
یقینا یک کتابفروش با تجربه، یا فروشگاههای آنلاین یا خانه کتاب میتواند در این مورد عدد و رقم درستی به ما بدهد ولی ما به طور حسی و تجربی میگوییم که 90 درصد از کتابهای یک کتابفروشی ترجمهاند. طبق آمارهای اخیر 12000 ناشر رسمی در بازار کتاب وجود دارد که حدود 4000 مورد از آنها فعالند یعنی دستکم سالانه چهار چاپ جدید و چاپ مجدد دارند و البته شاید ده درصد از این تعداد، یعنی چیزی حدود چهل ناشر، بهراستی ناشر حرفهای محسوب میشوند و محل رجوع آثار پخته و شستهرفته اند. یعنی پدیدآورندگان سرشناس کار خود را به دست ایشان میسپارند ( و انصافا همین چهل ناشر نیز برای یک کشور 80 میلیونی بس است.
به هرحال 3600 ناشر باقیمانده که با استانداردهای وزارت ارشاد فعال محسوب میشوند ناگزیند با مترجمان آماتور کار کنند که البته به مدد انواع و اقسام دانشگاه های آزاد، پردیس، پیامنور و علمی کاربردی در گوشه و کنار کشور که تا دلتان بخواهد در رشته مترجمی و ادبیات انگلیسی دانشجو می پذیرند، در این مورد خبری از کمبود نیست.
به دلیل همکاری این ناشران غیرحرفهای بیشمار است که وقتی کتاب جدیدی در آمریکا منتشر میشود تا هنوز جوهر چاپش اثر اصلی خشک نشده سر و کله ترجمههای مختلفی از آنواینجا پیدا میشود. نمونه اش “شدن” میشل توباما یا “شهامت”دبی فورد و از کتابهای نشر آموزه “رهبری دلیرانه” یا “زندگی حضورمندانه”.
حالا باید پرسید:
- چگونه باید بین این ترجمه ها، ترجمه خوبی را انتخاب کرد؟
- چگونه میشود از کار یک مترجم و از یک ترجمه مطمئن بود؟
و پرسش دیگر این است که:
- کار یک مترجم خوب چه ارزشی ایجاد می کند وقتی میبینیم افراد و پیج هایی که در کار معرفی کتابند، بیشتر به نام مولف اثر اکتفا میکنند ( انگار نویسنده آمریکایی کتاب را به فارسی نوشته است و یا ایشان کتاب را به زبان اصلی خواندهاند)؟ مثلا می گویند ” بدورد دونپایگی” نوشته ” شریل سندبرگ” و نمیگویند ” بدورن دون پایگی” نوشته “شریل سند برگ” با ترجمه ” آزاده رادنژاد”.